بوی باران (1392)
محیا دختر جوانیست که در یک بیمارستان به عنوان پزشک مشغول به کار است و پدرش نیز بیست و پنج سال پیش در جنگ مفقود الاثر شده است و همراه با مادرش تنها زندگی می کند و همیشه هم دلش می خواسته خبری از پدرش بشنود اما تا به حال همچین اتفاقی نیافتاده بود. تا زمانی که مادر محیا قرار شد برای گرفتن جواب آزمایش خود به بیمارستان بیاید و با دیدن یک مریض یک حال عجیبی می شود و حدس میزند که این مرد را جائی دیده است اما هر چه به مغزش فشار می آورد نمی تواند بفهمد که کجا این مرد را دیده است به خاطر همین به منزل خود می رود و به صورت کاملا اتفاقی یک عکسی از همسرش و آن مرد که اسمش هاتف است را پیدا می کند و وقتی یادش میاید که هاتف دوست صمیمی همسرش بوده و آنها فکر می کردند که او نیز مانند مرتضی یعنی همسر رعنا شهید شده است یک جرقه ای از امید در دل آنها روشن می شود و فکر می کند که شاید مرتضی نیز زنده باشد این جریان را به دخترش می گوید اما دخترش می گوید که اسم آن مرد فرخ همتی است و به این نام در آنجا بستری شده است و بیست و پنج سال پیش تصادفی می کند و ... .
باسلام خدمت شما ضمن عرض تشکر از شما بخاطر این برنامه خوباما یه انتقادچرا قسمت آخر سریال در برنامه موجود نیستهمین کمبود تمام زحمات شما را ضایع میکنهباتشکر از شما